سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایج و شعرهای میرزا
 
قالب وبلاگ

غزل خیالی نیست

این دل که شکستی تو ، گفتم که ملالی نیست
پاسخ ندهد این دل ،آنجا که سوالی نیست

با عشق تو می سوزم بی عشق تو می میرم
در آتش عشق تو سوختن که خیالی نیست

ای غافل از این کردار در آیینه نگاه بنما
آن شور جوانی رفت بر رخ که جمالی نیست

بنشسته نگاه تو از دوربه تماشایم
در دایره عشقت حرف از پر و بالی نیست

بشکن تو سکوت شب با آمدنت اینجا
میرزا را حلال بنما هر چند که حلالی نیست

*میرزا*


[ جمعه 102/8/19 ] [ 7:23 صبح ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل دیدار به قیامت

از من تو جدا گشتی دیدار به قیامت باد
هرگاه تو سخن گفتی گفتار ملامت باد

با زخم و زبان کردی خونین جگرم امروز
با خون جگر گفتم جانت به سلامت باد
ا

ین دست و دلم سرد است با سایه ی خود قهرم
رفتم گر از این دنیا ،دنیا به کامت باد

با هر سخنی باید آن چشم شهادت داد
بی پرده سخن گفتن نفرین به شهامت باد

در خاطره ی میرزا آسان تو قسم خوردی
شاید که دروغ از تو زیبایی کلامت باد

*میرزا*
دوازدهم از ماه بهمن 1396 مبارکه اصفهان


[ جمعه 102/8/19 ] [ 7:21 صبح ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل ساده و ساکت

صبحِ زیبای مرا همچو دلم خواب مکن
این دلِ ساده و ساکت دمی بی تاب مکن

ناله ی سردِ مرا با غمِ خود یار مخوان
بر دلِ غمزده ام سنگ تو پرتاب مکن

گذر خوابِ دو چشمت بر رخِ غمزده ام
خواب من خالی از آن پرتو آفتاب مکن

عکس ِمن بر در و دیوار غریب افتاده
این چنین میلِ شکستن رخی مهتاب مکن

میرزا گفت بر سرِ قبرم بنویسید چنین
قایقِ شکستهِ دل ،درگیر گرداب مکن

*میرزا*


[ جمعه 102/8/19 ] [ 7:19 صبح ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل                دل نگران تو

دل شورِ تو را دارد این دل نگرانِ توست
دلتنگی و بی تابی ، نادل چو گرانِ توست

در بازی ِپروانه ،پر پر شده گل با شمع
با چشمِ دلت بنگر،حاکم چه زبان توست

ابری که به چشم آید، سیلاب شود گریه
اشک از رخِ من ترسد،گرداب توان ِ توست

یک نامه ،پراز احساس، صد دفترِدلتنگی
گفتم سخنی با دل ، گفتا به زیانِ توست

اغراق نمودم من در بازیِ عشق با تو
دادی به نگونم سَر، سرداب از آنِ توست

با زخمی که دل دارد ،شاید که بمیرد آن
با چشم و دلی روشن ، خاموش امانِ توست

دیوارِ صدایِ من، بی زلزله می لرزد
آن سقف سکوت فهمید ، فریاد بیانِ توست

از مویِ سفید پرسید ، غمگینیِ میرزا را
گوید به تو یک جمله این دل نگرانِ توست

*میرزا*


[ جمعه 102/8/19 ] [ 7:16 صبح ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل عذاب وجدان


بعد تو زنده ام ولی مردهِ به کنجِ زندان
چه می کنی تو بعدِ من با این عذابِ وجدان

چشمِ من از رفتنِ تو سفید شده زِ گریه
قصد شکستنم کنی ، زیره بری به کرمان

اشکِ من ازرفتنِ تو گریه نمود به خنده
حیف که پشمِ خودِ من گیره به زیرِ دندان

باز دعا کنم تورا که خنده بردی از لبم
خنده کند اگر لبت ،دعا کنم دو چندان

دعای هر دوشنبه را میرزاچنین نمود دعا
او از خدا همین خواست باشی همیشه خندان

*میرزا*


[ جمعه 102/8/19 ] [ 7:12 صبح ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل                       دفتر کاهی

اشک هجران و فراق با خط چشم آسان نمود

تاج لبخندم شکست و قصر بخت ویران نمود

ناز کردن از تو طعنه ز مردم سهم من

اسم و رسمم وارد آن دفتر دیوان نمود

غم بُوَد همراز و حسرت یار و گریه شد عزیز

ارث من را درد و داغ و دوری و زندان نمود

جن و انسان در قبول ، تورات و انجیل و زبور

عهد و پیمان و قسم ، سوگندی بر قرآن نمود

دفتر دلتنگی میرزا به رنگ کاغذ کاهی عشق

دل شکسته می نویسد امری که یاران نمود

*میرزا*


[ پنج شنبه 100/9/25 ] [ 5:6 عصر ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل                   خیالی نیست

این دل که شکستی تو ، گفتم که ملالی نیست

پاسخ ندهد این دل ،آنجا که سوالی نیست

با عشق تو می سوزم بی عشق تو می میرم

در آتش عشق تو سوختن که خیالی نیست

ای غافل از این کردار در آیینه نگاه بنما

آن شور جوانی رفت بر رخ که جمالی نیست

بنشسته نگاه تو از دوربه تماشایم

در دایره عشقت حرف از پر و بالی نیست

بشکن تو سکوت شب با آمدنت اینجا

میرزا را حلال بنما هر چند که حلالی نیست

*میرزا*


[ پنج شنبه 100/9/25 ] [ 5:4 عصر ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل دل نگران تو

دل شورِ تو را دارد این دل نگرانِ توست

دلتنگی و بی تابی ، نادل چو گرانِ توست

در بازی ِپروانه ،پر پر شده گل با شمع

با چشمِ دلت بنگر،حاکم چه زبان توست

ابری که به چشم آید، سیلاب شود گریه

اشک از رخِ من ترسد،گرداب توان ِ توست

یک نامه ،پراز احساس، صد دفترِدلتنگی

گفتم سخنی با دل ، گفتا به زیانِ توست

اغراق نمودم من در بازیِ عشق با تو

دادی به نگونم سَر، سرداب از آنِ توست

با زخمی که دل دارد ،شاید که بمیرد آن

با چشم و دلی روشن ، خاموش امانِ توست

دیوارِ صدایِ من، بی زلزله می لرزد

آن سقف سکوت فهمید ، فریاد بیانِ توست

از مویِ سفید پرسید ، غمگینیِ میرزا را

گوید به تو یک جمله این دل نگرانِ توست

*میرزا*



[ پنج شنبه 100/9/25 ] [ 5:1 عصر ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

غزل           دل نگران تو
دل شورِ تو را دارد این دل نگرانِ توست

دلتنگی و بی تابی ، نادل چو گرانِ توست

در بازی ِپروانه ،پر پر شده گل با شمع

با چشمِ دلت بنگر،حاکم چه زبان توست

ابری که به چشم آید، سیلاب شود گریه

اشک از رخِ من ترسد،گرداب توان ِ توست

یک نامه ،پراز احساس، صد دفترِدلتنگی

گفتم سخنی با دل ، گفتا به زیانِ توست

اغراق نمودم من در بازیِ عشق با تو

دادی به نگونم سَر، سرداب از آنِ توست

با زخمی که دل دارد ،شاید که بمیرد آن

با چشم و دلی روشن ، خاموش امانِ توست

دیوارِ صدایِ من، بی زلزله می لرزد

آن سقف سکوت فهمید ، فریاد بیانِ توست

از مویِ سفید پرسید ، غمگینیِ میرزا را

گوید به تو یک جمله این دل نگرانِ توست

*میرزا*


[ دوشنبه 100/6/1 ] [ 8:42 صبح ] [ میرزا ] [ نظرات () ]

شعر لطف و بخشش خدا 

دوست دارم دریای بیکرانت را 

غروب دل انگیز و آفتاب درخشانت را 

دوست دارم درخت های سرو و بیدت را 

آسمان آبی ، ابرهای سفیدت را 

دوست دارم صدای قناری هایت را 

غنچه ها و گل های بهاریت را 

دوست دارم برگ های خزانی  پائیزت را

رنگین کمان هفت رنگ بعد از هوای بارانی ات را

دوست دارم کوه های استوار و زیبایت را 

برف و باران آرام بخش زمستانت را 

سروده از خانم  کوثر رنجبر 

از شاعران نوجوان و خوش ذوق و اهل قلم  


[ جمعه 99/11/17 ] [ 5:14 عصر ] [ میرزا ] [ نظرات () ]
          شعرهای قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

قالب اشعار وبت
از این وب ها نیز دیدن کنید
آرشیو اشعار میرزا
امکانات وب


دوستانی که امروز این اشعار را خوانده اند : 20
دوستانی که روز قبل این اشعار را مطالعه کرده اند : 3
همه عزیزانی که این اشعار را مطالعه کرده اند : 56037