ایج و شعرهای میرزا | ||
خزان در کنج لبت نامی از این مرغ گرفتار نبود میدانم خواندم از باغ و گلستان کسی بیدار نبودمیدانم نغمه ی بلبلی مست در دل باغ رخ تو پیدا بود کوچ غـــــــمگین تـو از داغ غم یارنبود میدانم شبنم و عطر بـــــــــهاری بر سر غنچه گل یار من از خود من این همه بیزار نبود میدانم شاهد عشق من امروزفریب دل کیست گــل من ازدل من شوقی به دیدارنبود میدانم بعد تو فصل خزان گشت به صحرای دلم خـــبرت از رخ زرد و تن بیمار نبود میدانم کوچه ی تنگ دلم رهگذری شاد نکرد حرف ویـــــرانی ازآن کهنه دیوارنبود میدانم میرزا از پشت بخورد خنجری از بی خبری چه بگویم کــه دگرشوقی به ایثار نبودمیدانم *میرزا* [ سه شنبه 94/2/29 ] [ 5:59 عصر ] [ میرزا ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |