ایج و شعرهای میرزا | ||
* پریشانی* او سراسیمه و نالان ، اشکباران دیدمش آنکه بر من ظلم کرده من فراوان دیدمش از همه گریان تر است این بی وفا اما چرا اشک ریزان آمده چون دوستداران دیدمش آنکه با دعوت به جشن من نمی آمد شبی از برای دیدنم امروز شتابان دیدمش زیر تابوتم گرفته با دو چشم پر ز اشک با دلی آکنده از غم من پریشان دیدمش با دلی افسرده و غمگین نگاهم می کند صورتش درزیراشک حالا پشیمان دیدمش آنکه سالها ازسلام کردن به ماپرهیز کرد با خدا حافظ عزیزم ،چشم گریان دیدمش *میرزا* [ چهارشنبه 94/2/30 ] [ 1:47 صبح ] [ میرزا ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |