ایج و شعرهای میرزا | ||
فانوس آن روز که از یادت روم دیگر نکن یادی ز من با آنکه می دانم عزیز ، دلگیر و ناشادی ز من فانـــــــــوس شبهایت شدم پیدا نکردی راه خود حالا دگردرموج وسنگ هرگزنزن دادی ز من در کوچـــه ی تنـــگ دلم نیلوفرت خشکیده شد تا می شکستی این دلم ، نشنیدی فریادی ز من با رفتـــنت گــــفتـــم به دل معنی ندارد عاشقی شیرین من باش و ببین تیشه ی فرهادی ز من آن راهنمای دشت دل بر ما نشان داد راه کج همدستی با غم کردی و بردی تو آزادی ز من میرزا اگر حرفی نزد از این حکایت خسته شد لعنت فرستم بر کسی که برده آن شادی زمن *میرزا *
[ چهارشنبه 94/2/30 ] [ 1:52 صبح ] [ میرزا ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |